امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

من و مامان و بابام

عشق مادری

1391/6/5 2:46
نویسنده : مامان و بابام
696 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

بعد از نیم ساعت از بدنیا اومدنت وقتی منو آوردن تو بخش شما رو هم آووردن و گذاشتن روی سینم تا می می بخوری .

 

قربون خدا بشم که خلقتش زیبا و کامله. بلافاصله حس مادر و فرزندی منتقل شد و شما هم فوری شروع کردی به خوردن.

ولی خیلی زود خسته می شدی و می خوابیدی.خمیازه

شب اول چون مامان جون پیشمون بود خیلی خوب و راحت بود ولی شب دوم هر چقدر مامان جون گریه کرد نذاشتن بمونه.شما هم اون شب کلی گریه کردی .گریه

علاوه بر گریه خیلی هم جاتو کثیف میکردی ومن مدام باید پایین می اومدن تا پاکت کنم و دوباره پوشکت کنم. سبز

قربونت بشم وقتی صبح شد همش منتظر بودم تا بگن مرخصی شدیم تا بریم خونه. بابا و مامان جون اومده بودن دنبالمون . وقتی بابا کارهای ترخیص رو انجام داد ، شما رو با اشتیاق بغل کرد و اومدیم سوار ماشین شدیم.

 

حس خیلی خوبی بود نینی بغل اومدیم بیرون.

 

خدایا شکرت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)